پانته وکورش بزرگ


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 17 دی 1390
بازدید : 629
نویسنده : کوروش

 پانته آ زنی بود شوشی که مادی‌ها با خیمه ممتاز برای کوروش گذارده بود .وی از حیث زیبایی همتا نداشت و همسرش آبراداتس بود که شاه آشور او را به سفارت نزد پادشاه باختر فرستاده بود تا عهدنامه ای منعقد سازد.کوروش چون دید شوهر زن غایب است اور ا به دوست صمیمی و مادی خود یعنی آراسپ سپرد تا موقع بازگشت شوهر [پان ته آ] این زن را حفظ کند.آراسپ قبول کرد اما درباره زیبایی این زن نزد کوروش سخن‌ها گفت.کوروش حاضر نشد زن را ببیند و چنین گفت: می ترسم فریفته زیبایی او گشته و زن را به شوهرش پس ندهم.آراسپ مسئول نگهداری این زن شد اما بعد مدتی عاشق شده و نتوانست خودداری کند و به زن تکلیف کرد تا به او دست دهد.پان ته آ چون شوهر خود را دوست می داشت این تکلیف را رد کرد.آراسپ اصرار می کرد و زن دوری.بالاخره پان ته آ با تهدید آراسپ مواجه شد و با وجود آنکه قصد نداشت با گفتن این ماجرا به کوروش میان این دو دوست را به هم بزند ولی کسی را فرستاده و کوروش را باخبر کرد.کوروش، ارته باذ را فرستاد تا آراسپ را ملامت نماید.آراسپ که فهمید کوروش از این قضیه مطلع شده ترسید و پشیمان شد.کوروش چون اندوه آراسپ را دید از تقصیر وی بگذشت.پان ته آ چون خبر رفتن آراسپ را به لیدیه شنید نزد کوروش رفته و گفت که وقتی شوهرم بیاید خواهی دید که برای تو صمیمی تر از آراسپ خواهد بود.کوروش پذیرفت تا رسولی فرستاد وخواستار بازگشت آبراداتاس شد.چون آبراداتاس رمز زن خود را شناخت با دو هزار سپاهی نزد کوروش آمد.چون رسید کوروش امر کرد وی را به خیمه پان ته آ برند.شور و شعف زن و شوهر را حد نبود.پان ته آ از نجابت، خودداری و عطوفت کوروش نزدشوهرش صحبت کرد و از آبراداتاس خواست نسبت به کوروش همان حسیات را بپرورد که کوروش نسبت به او پرورد.آبراداتاس در ساخت ارابه داس دار به کوروش کمک کرد.ارابه آبراداتاس دارای چهار مال بند و هشت اسب بسته بود.کم کم عازم نبرد بود که پان ته آ آمد.کلاه خودی از طلا-بازوبند و یاره هایی از همان فلز –قبایی ارغوانی که از پایین چین می خورد و یک پر کلاه لعل فام به همسرش تقدیم کرد.آبراداتاس در حیرت شد .پان ته آ اسلحه را به دست خود بر تن شوهرش پوشید در حالیکه سعی می کرد اشک هایش را پنهان کند.چون آبراداتاس خواست سوار اسب شود پان ته آ گفت:اگر زنانی هستند که شوهرشان را بیش از خودشان دوست دارند من گمان می کنم که یکی از آنها باشم.در ادامه حرف هایش گفت:وقتی که من اسیر و از آن کوروش شدم نه فقط او نخواست مرا برده خود بداند یا مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو حفظ کرد مثل اینکه زن برادر او باشم.چون آراسپ رفت، من به کوروش وعده دادم که اگر اجازه دهد تو را بخواهم تا بیایی و برای او متحدی با وفاتر و مفید تر از آراسپ باشی.آبراداتاس چون اینها را شنید دست بر سر همسرش گذاشت و رو به آسمان کرده، گفت:خدایا چنان کن من شوهری باشم لایق پان ته آ و دوستی درخور کوروش که با ما مردانه رفتار کرد.پس سوار شد و ارابه ران در را بست.پان ته آ که دیگر نمی توانس شوهرش را ببوسد چند با ارابه را بوسید .ارابه کم کم دور شد و پان ته آ ازعقب آن به راه افتاد.آبراداتاس فریاد می زد:پان ته آ دل قوی دار.خواجه سرایان و زنان پان ته آ را به چادر بردند.عاقبت آبراداتاس در نبرد با مصری‌ها کشته شد .به کوروش خبر مرگ این مرد بزرگ را داده و اعلام کردن همسرش جسد او را یافته و به کنار رود پاکتول برده و خدمه‌ها مشغول کندن قبر هستند.کوروش دست بر ران خود زد و با هزار سوار به محل مزبور رفت.پان ته آ روی خاک نشسته و سر آبراداتاس را روی زانو گرفته و بهترین لباس شوهرش را بر جسد پوشانده بود و اشک می ریخت.کوروش چون رسید و جسد را دید گفت:افسوس ای دوست خوب و با وفا ما را گذاشتی و درگذشتی.پس دست مرده را گرفت اما این دست در دست کوروش بماند زیرا یک مصری آن را تبر از بدن جدا کرده بود.پان ته آ دست را از کوروش گرفته، بوسید و به ساعد چسباند.کوروش بی اندازه متاسف بود و آنجا را ترک کرد در حالیکه یارانش بهترین زینت‌ها را برای جسد آورده بودند.پان ته آ خواجه‌ها را به این بهانه که می خواهد تنها برای شوهرش زاری کند دور کرد.فقط دایه اش را نگاه داشت و به او گفت:پس از اینکه من مردم جسد من و شوهرم را در یک قالی بپوش .دایه هر چه کرد نتوانست او را از خودکشی بازدارد.پان ته آ خنجری که با خود داشت را بر کشید و ضربتی به خود زد و سر بر سینه شوهرش گذاشته و جان تسلیم کرد.خواجه‌های پان ته آ چون مطلع شدند هر سه خنجرها را کشیده و انتحار کردند.چون کوروش مطلع شد مراسم دفن باشکوهی برای آن زن و شهر به عمل آورد و مقبره وسیعی برای آنان ساخت.گویند این مقبره هنوز پابرجاست و بر ستونی نام این زن و شوهر به زبان سریانی حک شده.بر روی کتیبه نوشته:حاملین عصای سلطنت.

جستارهای وابسته





:: برچسب‌ها: پانته وکورش بزرگ ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دین حضرت زرتشت به باز خواهد گشت و آدرس hazrtezarathustra.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 290
بازدید ماه : 1435
بازدید کل : 340048
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com